طهطه، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

( طاهاجون .نفس دل مامان وبابا ) nahalakema

ولیمه دکتر طاها

آقا طاهای عزیز سلام امیدوارم که حال شما خوب باشد اگر از احوالات پدرومادرتان جویا باشید باید خدمت شما عرض کنیم که خوبیم لقمه نان حلالی داریم ودر زندگی مان روزگار میگذرانیم شما چطورید پسر بابا ! هوای زندگی را داشته باش همین یکساعت پیش بود که شما بدنیا آمدید نه........ ببخشید یک هفته ی قبل اما نه....منو ببخش پسرم شما یک ماه  هست که مهمان مایی که نه صاحب مایی اصلا صاحب خانه شده ای صاحب قلب وروح وجسم وجان مایی که خود مایی  عمر زود میگذرد بقدری از داشتن تو خوشحالیم که نفهمیدیم همین یکماه چگونه گذشت برایت نامه نوشتم که بدانی چقدر عزیز مایی وهم اینکه نگاهی داشته باشم به سالهای آینده که...
23 آبان 1390

در سی روزه گی

آقاطاها تفس مامان سلام پسرم عسلم نوگلم این روزا که شما کم کم داری بزرگتر میشی باید داناتر بشی مامانو اذیت نکنی تو که کاری نداری جز خوردن وخوابیدن وکار سومت هم که معلومه اجابت مزاج ویک  مامان پرحوصله هم که دائما دست به سینه منتظر ونگران اون کار شما .........نه بابا پسرم کار بدی نمیکنه که من نگران باشم همه جودرهمه حال در خدمت پسر عزیزم...حالا دیگه خودم به تنهایی کارای پسرمو میکنم امروز  من وتو پسرم برای اولین بارتو خونه تنها بودیم دیشب هم که شما تاج پسر تا صبح مارو مهمون چهره ی زیبات کردی ونه خودت خوابیدی نه گذاشتی ما بخوابیم آره.... دیگه همینه مادر شدن زحمت داره وبی خودی بهشت را زیر پای مادران قرار تداده اند باید سختی کشی رنج بکشی...
21 آبان 1390

پسرم سی روزه شد هورا........................................................

شمع وچراغارو روشن کنید آقا طاهای ما سی روزه شد به مناسبت سی روزه گی شما گل پسر، بابای من میخوان یک مهمونی که از قدیم ندیما رسم بوده بنام حمام زایمانی وهمچنین شما اولین نوه را عقیقه کنند دست باباحسین درد نکنه خدا بهشون طول عمربده که به این ترتیب باز فامیلارو دور هم جمع میکنند وصله ی رحمی نیز انحام میشه  حالا پسرم کدوم لباستو میخواین بپوشی کدوم آرایشگاه ببرمت نه.....نه...پسر من بدور از این کاراست وخودش هم نازه وهم پاک ومعصومه . ضمنا بهت بگم که ما یک هفته بود بخاطرختنه ی شما گل پسر خونه ی بابای من تلپ ........که نه جلوس کرده بودیم وامشب اومدیم خونه ی خودمون که برای شما لباس برداریم تا روز مهمونی مرتب باشی ...
21 آبان 1390

مراسم .......................

سلام پسر بابا امروز چه روز سختی بود امروز من پدر دادم در اومد چه برسه به تو ............امروز شما26روزه که پیش مایی وطبق مشورت با بزرگامون قرار شد که شمارو..............آخ .............نه نمیتومنم بگم...........ما مشهدیها میگیم وقتی بچه ای را به اصطلاح بخواهند مسلمونش کنند میگیم می خواهیم دستش را حلال کنیم یعنی همان مراسم ختنه کنان شما پسر بابا امروز انجام شد باباجون بهت بگم که صبح با عزیز یعنی٠مامان خودم وشما رفتیم برای همون کار شرعی که برای هر شازده پسری لازمه خدا میدونه که من چه حالی شدم چه برسه به تو الهی فدات بشم خوب شد مامانتو نبردیم من که جیگرم سوخت وقتی صدای جیغ بنفش تورو شنیدم به خودم خیلی فشار آوردم که تحمل کردم وصدایی ازم درن...
17 آبان 1390

دومین مهمونی

پسر عزیز بابا امشب شما در مجلسی که بخاطر وجود نازنین ت برگزار شده شرکت کردی همه برای دیدنت لحظه شماری میکنند آخه توپسربابا اولین نوه پسری هستی وبقول معروف فامیل پدر را زنده نگه میداری ونسل این فامیل پایدار می مونه البته من نمیدونم پسرم این حرفائیه که بزرگترا میگن برای یک پدر هیچ چیزی بهتر ازاین نیست که فرزندش خوب تربیت شود خوب تعلیم ببیند وبدرد دیگران بخورد وباافراد صالح نشست وبرخاست کند ماکه سعی کردیم برای پدرومادرمان مفید باشیم خداتورا هم از نیکان قرار دهد ...
7 آبان 1390

اولین مهمونی

طاها جون شما بعد از یک سفر همیشگی به دنیا وورود به زندگی ما امروز که 14 روز از زندگیت می گذرد ودر این مدت با مامان ومامان مامانت (عزیز)در منزل بسر بردید برای اولین بار به خونه عمه فاطمه جون رفتیم واین اولین اجلاس سران فامیل بود که بخاطر حضور تو تشکیل شد ناگفته نماند بدلیل سردی هوا تورا تو یک پتوی خوشگل ودر کریر پوشاندیم وباسلام وصلوات رفتیم آخه عزیزم تو هنوز خیلی کوچولویی وباید خیلی مواظبت باشیم شما تقریبا 20 الی 25روز زود تشریف آوردین تو این عکس باباحسین (بابای من ) دارند تو گوشت اذان میگن الهی دامادیتو ببینند باباعلی ...
7 آبان 1390

مادربزرگ باسلیقه

آقا پسر گل جونم برات بگه که مادر بزرگ باصبروحوصله ی تو از موقعی که باباجون بدنیا اومده عزیز جون (مامان بابا)قنداق فرنگی بابات رو نگه داشته بودند وحالا که تو بدنیا اومدی در سبدی که دورش را با تور وروبان بسته بندی کرده بودند وبا کادوی خودشون بطور رسمی آوردند ومن وباباعلی رو غافلگیر کردند دست عزیز وباباحسین درد نکنه ...
1 آبان 1390
1